سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سر آن نـــداردامشـــب که بـرآید آفــتابی

چه خیال ها گذر کردو گذر نکرد خوابی

ما یه بار نوشتیم امید کجاست ولی یکی نبود ازم بپرسه که دردت چیه ؟ چرا تو یه نوجوون کم سن و سال تو یه دوران طراوت و شادابی باید از نا امیدی بنویسی ...

از آ دمهای سنگ دل دور و برم خسته شدم ؛ چرا یکی نیست که حرف منو بفهمه ...

از زندگی بی روح خسته شدم ؛ انگاری تو دنیا هیچ هوای تازه ای وجود نداره .

از نشستن تو سالن انتظار دکترها و رفتن به آزمایش و جواب مبهم دکترها ؛ نمی دونم کی قراره تکـــلیفم برای همیشه روشن بشه؛

مرگ یا زندگی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هیچ امیدی برام نمونده ؛

نفس درس خوندن و مدرسه رفتن هم ندارم ؛

موندم تو خونه تک وتنها ؛ دارم منزوی میشم ؛ انگار همه دنیا رو مغزم فشار آورده و میخواد لهش کنه ،

انگار آسمون هیچ حرف تازه ای برای گفتن نداره ، جاذبه زمین برام شده دافعه ...

میرم جلوی پنجره تا یه چیز تازه ای از دنیا ببینم ، ولی جز پاره آهنهایی که دارن این طرف اون طرف میرن چیزی نمی بینم ،

دوست داشتم پنجره اتاقم رو به یه آسمون آبی بود که ازش لذت می بردم ،

فقط دوست دارم بشیم حس غریب رو گوش بدم و یه دل سیر گریه کنم یا صدای سه تار مجید اخشابی ؛ برق یه تیغ ، اشک دریغ ..........

آلبوم عکسهای بچگیم دردم رو تازه تر میکنه ؛

دلم واسه محله قدیمی مون یه ذره شده ؛ خونه همسایه ها ؛ بازی تو کوچه .....

این زندگی آپارتمان نشینی ملولم میکنه ، صبح تا شب مدرسه و کلاسهای مختلف تازه شب که می خوای بخوابی صدای پیانوی پسر همسایه با صدای گوشخراش شروع میشه ؛

به دعای همه شما نیاز دارم تا دو هفته همه چیز معلوم میشه ؛

اشکهام نمی ذاره بیشتر از اینا بنویسم ؛ دعام کنید ؛ شاید برای همیشه از پیشتون رفتم ,

 

ر
نظر()

 1   


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ